Wednesday, February 3, 2010

10

اين استقلال-پرسپوليسم شده مكافاتي ها...اصن كلاً اين فوتبال شده مته كه فورو مي ره تو مخ آدم
امروز به امير علي قول داده بودم باهاش فوتبال ببينم
فوتبال كه شروع شد امير علي گفت حالا تو آبي،يا قرمز؟
گفتم نمي دونم...خيلي وقته فوتبال نگا نكردم كه بدونم چي به چيه..گفت نخير تصميم بگير قرمز يا آبي؟...گفتم خوب آبي...خوشحال شد،ذوق كرد،گفت ايول منم آبيم...پيش خودم گفتم اَه كاش مي گفتم قرمز يه ذره كل كل مي كردم باهاش ،مي خنديدم
خلاصه بايد نشون مي دادم كه دارم مي بينم و بايد حواصمم جمع مي كردم چون امير علي هي از من نظر مي خواست و هي بحث مي كرد باهام و اين كه من دقت كنم به اين بازي لوس و بي مزه واقعن عذاب بود..گل اولو كه استقلال زد يه ذره خيالش راحت شد و بي خيال من شد منم هي چرت مي زدم هي چرت مي زدم تا اينكه با صداي گـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل پريدم،چشامو به زور باز كردم ديدم امير علي شاكيه چه جــــــــور،فهميدم كه گل مساويو زده پرسپوليس..بي خيال شدم دوباره خوابيدم آخه حال مي داد خوابه،هوا يه نمه ابري بود،فقط خواب مي چسبيد و بس...خلاصه من كل فوتبالو خوابيدم و وقتي پا شدم فهميدم استقلال باخته و امير عليم بس برزخ و شاكي!
.
.
امروز دلم مي خواد يكيو بزنم ،آدما دارن مي گان مغز منو...حالم داره بهم مي خوره از آدماي جاكش دورو برم
تنهاييمو فعلاً دوس دارم هنوز چماق نشده تو سرم!ا
از شازده هنوز بدم نيومده،اما از تو متنفرم...نمي دونم بگم تو كي اي،اما تو آدم مسخره ي گهي هستي كه بعد از تو ان تر به وجود نخواهد آمد
.
.
دلم برات تنگ شده ديوث،بفهم اينو نشاش به من انقد